خوسیدن

لغت نامه دهخدا

خوسیدن. [ دَ ] ( مص ) خشکیدن. || درهم کشیدن. || پرچین کرده شدن. || تر کرده شدن. || جاری شدن از چشم. || جمع کردن. گرد کردن. فراهم آوردن. ( ناظم الاطباء ).
خوسیدن. [ خوَ / خ ُدَ ] ( مص ) خوابیدن. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).

ویکی واژه

(دشتی): خوابیدن. خسبیدن. ومضارع خوسید (می‌خُوسد/می‌خُوسه) است.
(گذشته): احمد خوسیده. (احمد خوابیده است)
(مضارع): هر شو ساعت نه و نیم می‌خوسم. (هر شب ساعت نه و نیم می‌خوابم)
(امر): بخوس تا خسّه نشی. (بخواب تا خسته نشوی)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال اوراکل فال اوراکل فال راز فال راز فال شمع فال شمع