جرجر

لغت نامه دهخدا

جرجر. [ ج َ ج َ ] ( ع اِ ) خرمن کوب آهنی. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || گردون. ( مهذب الاسماء ). || باقلا. جَرجَر. ( متن اللغة ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تره تیزک. اللغة ). جرجیر. ( از متن اللغة ). || نخود. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( ناظ-م الاطب-اء ). جِرجِر.( منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). || شکاف شکاف زیرا که جر شکاف هر چیز است عموماً و شکاف زمین مثل آب کند خصوصاً. ( آنندراج ) :
آیینه حسود ترا موریانه خورد
نی نی که کرد صورت او جرجر آینه.باقر کاشی ( از آنندراج ).
جرجر. [ ج ِ ج ِ ] ( ع اِ ) نخود. || باقلا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). باقلای صغیر. ( یادداشت مؤلف ).جَرجَر. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).
- جرجر مصری ؛ ترمس. ج ، جراجر. ( یادداشت مؤلف ).
|| شتر بسیارآواز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تره تیزک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). جرجیر. ( ازمنتهی الارب ) ( متن اللغة ). شکاعی. ( مهذب الاسماء ).
جرجر. [ ج ِ ج ِ ] ( اِ صوت ) در تداول عامه صدای پاره کردن کاغذ. ( یادداشت مؤلف ). آواز دریدن کاغذ و جامه آهاردار. حکایت صوت پاره کردن کاغذ یا جامه. نام آواز دریده شدن پیاپی کاغذ و پارچه و مانند آن. ( یادداشت مؤلف ).
- جرجرکردن ؛ پاره کردن. تکه تکه کردن.
جرجر. [ ج ِ ج ِ ] ( اِ ) وزن دوثلث مثقال. ( یادداشت مؤلف از مفاتیح ).
جرجر. [ ج ُ ج ُ ] ( ع اِ ) الجرجر من الابل ؛ شتر بسیارآواز. ( از متن اللغة ).
جرجر. [ ج ُ ج ُ] ( اِ ) جرجرمصری. رجوع به جرجرمصری شود. ( از دزی )
جرجر. [ ج ُ ج ُ ] ( اِخ ) نام کوهی است که از طرف مشرق الجزایر. ( الجزیره ، پایتخت الجزایر ) بسوی شهر «بجایه » کشیده شده است. ارتفاع آن 2300 متر میباشد. ساکنان آن از قبایل بربرند. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).

فرهنگ عمید

صدای پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آن ها.

فرهنگ فارسی

( اسم ) باقلا
نام کوهی است که از طرف مشرق الجزایر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال چای فال چای فال اعداد فال اعداد فال ای چینگ فال ای چینگ