یقظ

لغت نامه دهخدا

یقظ. [ ی َ ق ِ ] ( ع ص ) بیدار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( نصاب الصبیان ). رجل یقظ؛ مرد بیدار. ج ، ایقاظ. ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 108 ). || هوشیار. باهوش. ( یادداشت مؤلف ). مرد زیرک و هوشیار. ( از ناظم الاطباء ). هشیار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
یقظ. [ ی َ ق ُ ] ( ع ص ) یَقِظ. مرد بیدار و زیرک و هوشیار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به یَقِظ شود.
یقظ. [ ی َ ق َ ] ( ع مص ) یقاظة. ( ناظم الاطباء ). بیدار شدن.( از منتهی الارب ) ( دهار ). بیدار گردیدن. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

یقاظه بیدار شدن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
. ایقاظ جمع یقظ (بر وزن کتف و عضد) به معنی بیدار و نخفته است. رقود جمع راقد به معنی خفته می‏باشد یعنی چنان بودند که بیدارشان پنداشتی ولی خفتگان بودند. این تنها یکبار در قرآن مجید به کار رفته، به معنی فطن و زیرک نیز آید مفرد آن یقظان نیز آمده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال ای چینگ فال ای چینگ فال مکعب فال مکعب