یابیدن. [ دَ ] ( مص ) یافتن. ( آنندراج ) : چو سوی هستی خود راه یابید سر خود در کنار شاه یابید.عطار.چون ز بند دام باد او شکست نفس لوامه بر او یابید دست.مولوی.گفت تا این رقعه را یابیده ام گنج نه در رنج درپیچیده ام.مولوی.از سفر بیدق شود فرزین راد وز سفر یابید یوسف صد مراد.مولوی.
فرهنگ معین
(دَ ) (مص م . ) یافتن ، پیدا کردن .
فرهنگ عمید
= یافتن
فرهنگ فارسی
پیداکردن، بدست آوردن، حاصل کردن ( مصدر ) یافتن : چون زحبس دام پای او شکست نفس لوامه بر او یابید دست .