گورچشم. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) پارچه ای باشد ابریشمی که به وقت بافتن ، چشم گورخر بر آن نقش کنند، مانند پارچه ای که آن را چشم بلبل خوانند، و آن را به عربی معیَّر خوانند بر وزن مخیر. ( برهان ) : گورچشمی که بر تن یوز است از پی شیر نر ندوخته اند.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 105 ).قزآگندی از گورچشم حریر بپوشید و فارغ شد از تیغ و تیر.نظامی.حریر زمین زیر سُم ستور شده گورچشم از بسی چشم گور.نظامی ( شرفنامه چ وحید ص 369 ). || ( ص مرکب )کسی که چشمش چون چشم گور است : هر کجا تیرش از کمان بشتافت گورچشمی ز چشم گوری یافت.نظامی ( هفت پیکر ص 68 ).گورچشمان شراب می خوردند ران گوران کباب میکردند.نظامی.
فرهنگ عمید
آن که چشمانی مانند چشم گورخر دارد: گور چشمان شراب می خوردند / ران گوران کباب می کردند (نظامی۴: ۶۱۳ ).
فرهنگ فارسی
۱ - کسی که دارای چشمی چون چشم گور ( خر ) باشد : گور چشمان شراب می خوردند ران گوران کباب میکردند . ( نظامی ) ۲ - ( اسم ) پارچ. ابریشمی که بوقت بافتن چشم گور ( خر ) بر آن نقش کنند : قز آکندی از گور چشم حریر بپوشید و فارغ شد از تیغ و تیر . ( نظامی )