لغت نامه دهخدا
- کلاپیسه شدن چشم ؛ گاهی روشن و گاهی تاری دیدن آن ، آلبالو دیدن ، آلبالو چیدن چشم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
گفت چون چشمش کلاپیسه شود
فهم کن کان وقت انزالش بود.مولوی.کلاپیسه شد چشم چرخ دژم
سفید و سیه هردو شد عین هم.میرزا عبدالقاهر تونی ( از آنندراج ).