کبب

لغت نامه دهخدا

کبب. [ ک ُ ب َ ] ( ع اِ ) ج ِ کُبَّة. رجوع به کبة شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
کَبّ (بر وزن فلس) به رو انداختن است به قول راغب «اِسْقاطُ الشَّیْ‏ءِ عَلی وَجْهِهِ» . در المیزان فرموده: نسبت کب بر وجوه مجاز عقلی است منظور این است که بر رو در آتش انداخته شود. . اکباب لازم و متعدی هر دو آمده است گویند: «اَکَبَّ عَلَی الدَّرْسِ» یعنی رو کرد به درس و بدان ملازم شد. «مُکِبّاً عَلی وَجْهِهِ» کسی است که سربه‏زیر انداخته جلو و چپ و راست خویش را نمی‏بیند. یعنی: آیا آنکه سر به زیر راه می‏رود هدایت یافته‏تر است یا آنکه راست و بر راه راست راه می‏رود؟ آیه بیان حال کافر و مؤمن است که مؤمن راست راه می‏رود و بر راه راست و همه جوانب و مضار و منافع را در نظر می‏گیرد بر خلاف کافر... از این ماده فقط دو کلمه فوق در قرآن یافته است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال کارت فال کارت فال اوراکل فال اوراکل فال تاروت فال تاروت