پوشنی

لغت نامه دهخدا

پوشنی. [ ش َ ] ( اِ ) مطلق پوشیدنی که دستار را شاید. پوشش. پوشیدنی. لباس. جامه : و پوشنی ستر زنده و مرده است. نظام قاری ( دیوان البسه ص 108 ). || ظاهراً پارچه و جامه تنک و نازک است :
میزند بادت از آنرو که چو رخت گرما
پوشنی را ز بر خویش جدا میداری.نظام قاری ( دیوان البسه ص 131 ).

فرهنگ عمید

هرچیز پوشیدنی، جامه، لباس.

فرهنگستان زبان و ادب

{stratus} [علوم جَوّ] لایۀ ابر خاکستری با پایه ای تا حدودی یکنواخت که امکان دارد از آن باران ریزه یا سوزنک های یخی یا برفدانه ببارد؛ هنگامی که خورشید در پشت این ابر قرار گیرد، خطوط مرزی آن به روشنی قابل تشخیص است؛ پدیده های هاله ای تولید نمی کند، مگر در دماهای...

ویکی واژه

لایۀ ابر خاکستری با پایه‏ای تا حدودی یکنواخت که امکان دارد از آن باران‏ریزه یا سوزنک‌های یخی یا برفدانه ببارد؛ هنگامی که خورشید در پشت این ابر قرار گیرد، خطوط مرزی آن به‌روشنی قابل تشخیص است؛ پدیده‏های هاله‏ای تولید نمی‏کند، مگر در دماهای بسیار پایین؛ گاهی این ابر به شکل تکه‏های پاره‏پاره ظاهر می‏شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم