پذرفتگار. [ پ ِ رُ ] ( نف مرکب ) پذیرفتگار. قبول کننده. پذیرنده. مطاوع. معترف. پذرفتار. و برای معانی این کلمه رجوع به پذرفتار شود : چو روشن گشت بر شاپور کارش به صد سوگند شد پذرفتگارش.نظامی.|| فرمانبردار.
فرهنگ عمید
۱. قبول کننده، پذیرنده. ۲. ضامن، کفیل، متعهد: چو روشن گشت بر شاپور کارش / به صد سوگند شد پذرفتگارش (نظامی۲: ۲۸۵ ). ۳. فرمان بردار.