هازیدن

لغت نامه دهخدا

هازیدن. [ دَ ] ( مص ) دانستن :
ای پسر جور مکن کارک ما دار بساز
به از این کن نظر و حال من و خویش به هاز.قریعالدهر.|| به زیان نسپردن. || نگریستن. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( لسان العجم ). || گریستن. ( لسان العجم ).

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) نگریستن ، مراقب بودن .

ویکی واژه

نگریستن، مراقب بودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم