نضیج

لغت نامه دهخدا

نضیج. [ ن َ ] ( ع ص ) میوه رسیده و پخته هرچه باشد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). میوه وگوشتی که رسیده و پخته و قابل خوردن شده باشد. ناضج. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). میوه پخته و دمل پخته وماده پخته هر چیز که پختگی آن از آتش نباشد. ( غیاث اللغات ). رسیده. پخته. به کمال رسیده و صالح برای غایة مطلوبه شده. ( یادداشت مؤلف ). نعت است از نضج. رجوع به نَضج و نُضج شود. || نضیج الرأی ؛ استوارخرد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - هرچیز پخته . ۲ - میوة رسیده .

فرهنگ فارسی

هرچیزپخته، میوه رسیده
(صفت ) ۱ - هرچیز پخته. ۲ - میوه رسیده .

ویکی واژه

هرچیز پخته.
میوة رسیده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تک نیت فال تک نیت فال راز فال راز فال امروز فال امروز