نرگان. [ ن َرْ رَ / رِ ] ( اِ ) گدایان شوخ چشم. ( لغت فرس ). گدایان ناهموار و درشت. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). گدایان. ( شمس فخری ). گدایان بی شرم شوخ. ( صحاح الفرس ).ج ِ نَرّه. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) : آن که این شعر نرگان گفته ست زیر سیصدهزار تن خفته ست.قریعالدهر( از لغت فرس ).از جهان برداشت آئین سؤال کرد قارون خلق را تا نرگان.شمس فخری.رجوع به نره شود. نرگان. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اشترجان فلاورجان شهرستان اصفهان ، در 11هزارگزی جنوب غربی فلاورجان و 4هزارگزی شمال پل بابامحمود در جلگه معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ، محصولش غلات و برنج ، شغل اهالی زراعت و گله داری وکرباس بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
فرهنگ معین
(نَ رَّ ) (اِ. ) جِ نره . ۱ - نرها. ۲ - کنایه از: گدایان خشن و بی ادب .
فرهنگ عمید
= نره
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع نره : ۱ - نرها. ۲ - گدایان خشن وبی ادب : آن که این شعرنرگان گفته است زیرسیصدهزارتن خفته است . ( قریع الدهر.لفااق.۳۵۵ ) دهی است از دهستان اشتر جان بخش فلاورجان اصفهان است .