مواقفه

لغت نامه دهخدا

( مواقفة ) مواقفة. [ م ُ ق َ ف َ ] ( ع مص ) مواقفه. وقاف. ( منتهی الارب ). با کسی فراایستادن در کار و یا در جنگ و پیکار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). با کسی در جنگ بایستادن. ( از تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به مواقفه شود. || ایستادن خواستن. ( منتهی الارب ). استادن خواستن. ( آنندراج ). درخواست نمودن از کسی وقوف و ایستادن بر امری را. ( ناظم الاطباء ).
مواقفه. [ م ُ ق َ ف َ / ق ِ ف ِ ] ( از ع ، اِمص ) مواقفة. درخواست ایستادن و ایستادگی از کسی در امری. ( از یادداشت مؤلف ). درخواست و ابرام و پافشاری و ایستادگی در کاری چنانکه در جنگی و یااظهار عقیدتی : سلطان از انفت قبول مواقفه با آن سخن موافقت ننمود. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).

فرهنگ عمید

مالی که برای پرداختن آن با هم قرارومدار می گذارند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال چوب فال چوب فال ارمنی فال ارمنی فال اوراکل فال اوراکل