مناهضت

لغت نامه دهخدا

مناهضت. [ م ُ هََ / هَِ ض َ ] ( از ع ، اِمص ) مناهضة. مقاومت و برابری در جنگ. محاربه. مقاتله : امروز تو به عزم مزاحمت ما برخاسته ای و همت بر مناهضت و پیکار گماشته ای. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 199 ). اسباب مناهضت ساخته باید کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 66 ). عزم مناهضت نواسه شاه مصمم کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 300 ). به عزم مناهضت او روی به ولایت او نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاًص 332 ). ارسلان جاذب را به مناهضت او فرستاد. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی ایضاً ص 342 ). رجوع به به مناهضة شود.
مناهضة. [ م ُ هََ ض َ ] ( ع مص ) مقاومت کردن با هم و برابری نمودن در جنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مقاومت کردن با هم. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مناهضت شود.

فرهنگ معین

(مُ هِ ضَ ) [ ع . مناهضة ] (مص ل . ) برابری کردن در جنگ ، مقاومت نمودن با هم .

فرهنگ عمید

مقاومت کردن در جنگ.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) مقاومت نمودن با هم برابری کردن در جنگ . ۲ - ( اسم ) مقاومت برابری .

ویکی واژه

مناهضة
برابری کردن در جنگ، مقاومت نمودن با هم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تاروت فال تاروت فال ای چینگ فال ای چینگ فال امروز فال امروز