مملح

لغت نامه دهخدا

مملح. [ م ُ م َل ْ ل َ ] ( ع ص ) نمک زده. ( آنندراج ). نمک سود: سمک مملح ؛ ماهی نمک زده. ( ناظم الاطباء ) : و قد یتخذ من هذا النبات [ من شرش ] قبل ان یخرج شوکه مملح یکون طیباً. ( ابن البیطار، در کلمه شرش ).

فرهنگ معین

(مُ مَ لَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) شور کرده ، نمک داده شده .
(مُ مَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) شور کننده ، نمک ریزنده .

ویکی واژه

شور کرده، نمک داده شده.
شور کننده، نمک ریزنده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال قهوه فال قهوه فال راز فال راز فال میلادی فال میلادی