مرقم. [ م ُ رَق ْ ق ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ترقیم. رجوع به ترقیم شود. || کاتب و نویسنده. مرقن. ( از لسان ). مرقم. [ م ِ ق َ ] ( ع اِ ) قلم.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مکواة وآلت داغ کردن. ج ، مَراقم. ( اقرب الموارد ). || آنچه بوسیله آن بر نان نقش کنند. ( از لسان ).