مدرجه

لغت نامه دهخدا

( مدرجة ) مدرجة. [م َ رَ ج َ ] ( ع اِ ) راه و جای رفتن. ( دستورالاخوان ). جای رفتن و گذشتن. ( منتهی الارب ). مَدرَج. دَرَج. مذهب. مسلک. ( متن اللغة ). || جای بالا رفتن. ( ناظم الاطباء ). راه های دشوارگذر کوهستانی. الثنیة الغلیظة بین الجبال. ج ، مدارج. ( متن اللغة ). رجوع به معنی قبلی و بعدی شود. || وسیله و روشی که برای ترقی شخص به کار رود. ج ، مدارج. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( ص ) ارض مدرجة؛ زمینی بسیاردراج. ( مهذب الاسماء ). زمین دراجناک. ( منتهی الارب ). که در آن دراج فراوان باشد. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(مَ رَ جَ یا جِ ) [ ع . مدرجة ] (اِ. ) ۱ - راه . ۲ - وسیله و روشی که برای ترقی شخصی به کار رود.

فرهنگ عمید

۱. هر طریقه و وسیله ای که برای ارتقا به مقام بهتر و درجۀ بالاتر به کار آید.
۲. راه، طریق.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- راه . ۲- وسیله و روشی که برای ترقی شخص بکار رود جمع : مدارج .

ویکی واژه

مدرجة
راه.
وسیله و روشی که برای ترقی شخصی به کار رود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت فال رابطه فال رابطه