لغت نامه دهخدا
- متداعی آمدن ؛ خواندن. احضار کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : دواعی رغبت از باطن خوانندگان به تحصیل آن متداعی نیامد. ( مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اصطلاح حقوقی ) آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد. || مشغول به منازعه و خصومت. || از طرفین تحریک و تحریض شده. || چیستان گوینده. || آن که شرط قبول می کند و می پذیرد.( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || ( اصطلاح روانشناسی ) معنیی که معنی دیگر را به خاطر آورد.و رجوع به تداعی و تداعی معانی در همین لغت نامه شود.