لفلف. [ ل َ ل َ ] ( ع ص ) مرد سست. لفلاف. ( منتهی الارب ). لفلف. [ ل َ ل َ ] ( اِخ ) کوهی است بین تیماء و دو کوه طیی و آن در شعر هذلی آمده است. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
لف لف خوردن . ( مصدر ) با تمام دهان خوردن : شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لف لف خورد گه دانه دانه ( لغ. ) کوهی است بین تیمائ و دو کوه طیئ و آن در شعر هذلی آمده است .