قطاف

لغت نامه دهخدا

قطاف. [ ق ِ ] ( ع مص ) تنگ تنگ رفتن و کند رفتن و بد رفتن. ( از اقرب الموارد ): قطف قطفاً و قطافاًو قطوفاً؛ ضاق مشبها و بطؤ و اسأت السیر و ابطأت ، و یا قطاف اسم است نه مصدر، گویند فی دابته قطاف ؛ ای ضیق فی المشی. ( اقرب الموارد ). || ( اِ )گام تنگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || موقع چیدن میوه. ( اقرب الموارد ). هنگام انگور درودن. ( منتهی الارب ). قَطاف. ( اقرب الموارد ). || ج ِ قِطْف ، به معنی خوشه انگور. ( اقرب الموارد ).
قطاف. [ ق َ ] ( ع اِ ) هنگام چیدن میوه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قِطاف شود. || دایه و کنیزک. ( منتهی الارب ). علم للامة. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (اِ. ) هنگام چیدن میوه .

ویکی واژه

هنگام چیدن میوه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال مارگاریتا فال مارگاریتا