فیریدن

لغت نامه دهخدا

فیریدن. [ دَ ] ( مص ) خرامیدن. ( برهان ). خرامیدن با ناز. ( فرهنگ فارسی معین ). || پرنعمت شدن. ( برهان ). || تکبر و افاده کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). بطر. ( یادداشت مؤلف ) :
زین و زآن چند بود بر که و مه
مر تو را کشّی و فیریدن و غنج.سوزنی.|| استهزاء کردن. ( برهان ). مسخره و استهزاء کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) ۱ - خرامیدن ، با ناز و تکبر رفتار کردن . ۲ - مسخره کردن .

فرهنگ عمید

خرامیدن، با ناز و تکبر راه رفتن: زاین و زآن چند بُوَد بر که و مه / مر تو را کشّی و فیریدن و غنج (سوزنی: مجمع الفرس: فیریدن ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - خرامیدن با ناز ۲ - تکبر و افاده کردن : زین وزان ( شعر و شطرنج ) چند بود بر که و مه مرترا کشتی و فیریدن و غنج . ( سوزنی رشیدی ) ۳ - مسخره و استهزا کردن ۴ - پرنعمت شدن .

ویکی واژه

خرامیدن، با ناز و تکبر رفتار کردن.
مسخره کردن.
خرامیدن، خرامیدن با ناز. تکبر و افاده کردن، بطر.
پر نعمت شدن. به رفاه رسیدن.
استهزا کردن، مسخره کردن، مسخره‌ و استهزا کردن.
زین و زآن چند بود بر که و مه -- مر تو را کشّی و فیریدن و غنج (سوزنی)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم