فنزج

لغت نامه دهخدا

فنزج. [ ف َ زَ ] ( معرب ، اِ ) معرب پنجگ. پنجه. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پنجه شود. || رقصی است مر عجم را، و آن چنان است که جمعی دست یکدیگر را گرفته ، رقصند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

پنجه
معرب پنجگ پنجه . رقصی است مر عجم را و آن چنان است که جمعی دست یکدیگر را گرفته رقصند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال درخت فال درخت فال نوستراداموس فال نوستراداموس