فسانیدن

لغت نامه دهخدا

فسانیدن. [ ف َ دَ ] ( مص ) مالیدن و راست کردن. ( برهان ). در این معنی مرکب از فسان به معنی حجرالمسن وپسوند مصدری است. ( از حاشیه برهان چ معین ). || رام ساختن. ( برهان ). در این معنی مصحف فساییدن است. ( از حاشیه برهان چ معین ). || افسانه گفتن. ( برهان ). در این معنی مرکب افسان به معنی افسانه و پسوند مصدری است. ( از حاشیه برهان چ معین ). || افسون گری کردن. ( برهان ). در این معنی نیز مصحف افساییدن است. ( از حاشیه برهان چ معین ).

فرهنگ عمید

ساییدن، فسان کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال لنورماند فال لنورماند فال تک نیت فال تک نیت فال آرزو فال آرزو