فروزیدن

لغت نامه دهخدا

فروزیدن. [ ف ُ دَ ] ( مص ) افروختن. فروختن. روشن کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). فروختن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(فُ دَ ) (مص م . ) افروختن ، روشن کردن .

فرهنگ عمید

۱. افروختن، روشن کردن.
۲. (مصدر لازم ) روشن شدن، درخشان شدن.

فرهنگ فارسی

افروزیدن، افروختن، روشن کردنروشن شدن، درخشان شدنفروزندگی:درخشندگی، روشنی

ویکی واژه

افروختن، روشن کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال ورق فال ورق فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال پی ام سی فال پی ام سی