فرغردن

لغت نامه دهخدا

فرغردن. [ ف َ غ َ دَ ] ( مص ) آغشتن. سرشتن. ( یادداشت به خط مؤلف ). خیسانیدن. تر کردن. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به فرغاریدن شود.

فرهنگ عمید

مرطوب کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد فال کارت فال کارت فال درخت فال درخت