فرخاش

لغت نامه دهخدا

فرخاش. [ ف َ ] ( اِ ) بر وزن و معنی پرخاش است که جنگ و جدال و خصومت و ناورد باشد. ( برهان ). آورد. کارزار. پیکار. رزم. نبرد.هیجا. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به پرخاش شود.
فرخاش. [ ف َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سورمق بخش مرکزی شهرستان آباده ، واقع در 34هزارگزی جنوب خاوری آباده و دارای 13 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

فرهنگ معین

(فَ ) (اِ. ) نک پرخاش .

فرهنگ عمید

= پرخاش

فرهنگ فارسی

پرخاش
ده کوچکی است از دهستان سورمق بخش مرکزی شهرستان آباده .

ویکی واژه

نک پرخاش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم