فاخیدن

لغت نامه دهخدا

فاخیدن. [ دَ ]( مص ) واخیدن. چیدن. برکندن. || زدن. || پنبه زدن. حلاجی کردن. || نیزه افکندن. || گرفتن. || فراهم آوردن. گرد کردن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به واخیدن شود.

فرهنگ عمید

۱. چیدن و برکندن.
۲. ازهم جدا کردن.
۳. پنبه را از پنبه دانه جدا کردن، حلاجی کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال شمع فال شمع فال فنجان فال فنجان فال سنجش فال سنجش