غیبوبت

لغت نامه دهخدا

غیبوبت. [ غ َ ب َ ] ( ع مص ) رجوع به غیبوبة شود : تا ازوقت طلوع آفتاب براند بشتاب و سرعت بوقت غیبوبت و فروشدن آفتاب. ( تاریخ قم ص 49 ). رجوع به غیبوبة شود.
غیبوبة.[ غ َ ب َ ] ( ع مص ) ناپدید شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). نهان شدن. نهفتگی. ( غیاث اللغات ). || فروشدن آفتاب. ( منتهی الارب ). غروب آفتاب و ستارگان دیگر و نهان شدن آنها از چشم. غِیاب. ( از اقرب الموارد ). یقال : لقیته عند غیبوبة الشمس ؛ یعنی ملاقات کردم او را بهنگام غروب آفتاب. ( از المنجد ). || بمعنی مفارقت نیز استعمال شده است. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). ضد حضور. ( از المنجد ).

فرهنگ معین

(غَ بَ ) [ ع . غیبوبة ] ۱ - (مص ل . ) ناپدید شدن ، نهان شدن . ۲ - فرو شدن آفتاب . ۳ - (اِ مص . ) نهفتگی . ۴ - غروب (ستارگان ). ۵ - مفارقت ، جدایی .

فرهنگ عمید

۱. ناپدید شدن، نهان شدن.
۲. فروشدن آفتاب، غروب.

ویکی واژه

غیبوبة
ناپدید شدن، نهان شدن.
فرو شدن آفتاب.
نهفتگی.
غروب (ستارگان)
مفارقت، جدایی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم