غلمچ

لغت نامه دهخدا

غلمچ. [ غ ِ م ِ ] ( اِ ) جنبانیدن انگشتان باشد در زیر بغل و پهلوی آدمی تا به خنده افتد. غلغچ. ( از برهان قاطع ). غلملج. غلملیچ. غلغلیچ. غلغلیچه. ( برهان قاطع ). غلغلک. غلغلی :
مکن غلمچ مرااز بهر خنده
که چشم از بهر تو در گریه دارم.قریع الدهر ( از جهانگیری ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

= قلقلک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم