عفوصت

لغت نامه دهخدا

عفوصت. [ ع ُ ص َ ] ( ع اِمص ) دهان فراز هم کشیدن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). عفوصة. گسی. تلخی. زمختی. مزه هر چیز زمخت و قابض. ( ناظم الاطباء ). قبض. بشاعت. دندی. عفصی : درحلق عفوصتی بیاید چنانکه گوئی مازو خورده است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به عفص و عفصی و عفوصة شود.
عفوصة. [ ع ُ ص َ ] ( ع اِمص ) تلخی و تندی مزه. ( منتهی الارب ). مرارت و قبض که بلعیدن بدانها سخت شود، و هر گاه با هم باشد «بشاعت » شود. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عفص و عفصی و عفوصت شود.

فرهنگ فارسی

دهان فراز هم کشیدن عفوصه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال تماس فال تماس فال لنورماند فال لنورماند فال احساس فال احساس