صهروج

لغت نامه دهخدا

صهروج. [ ص َ ] ( ع اِ ) ساروج. صاروج. ( ذخیره خوارزمشاهی ) : پس شادروانی عظیم کرد از سنگ و صهروج. ( فارسنامه ابن بلخی ). مانند سنگ از کوه بریدن و گچ و آهک و صهروج و مس... ( فارسنامه ابن بلخی ).

فرهنگ عمید

= ساروج
صهوات
١. جاهای نشستن.
٢. جاهای نشستن سوار بر پشت اسب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم