لغت نامه دهخدا
صمدآباد. [ ص َ م َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 55 هزارگزی جنوب رودسر و 19 هزارگزی جنوب باختری سی پل و چهار هزارگزی شوئیل واقع است. کوهستانی ، سردسیر. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و استخر. محصول آنجا غلات ، بنشن ، ارزن ، فندق و لبنیات. شغل اهالی زراعت ، گله داری ، شال و کرباس بافی است. راه مالروی صعب العبور دارد. اکثر سکنه آن زمستان برای تأمین معاش به گیلان میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
صمدآباد. [ ص َ م َ ] ( اِخ ) ده کوچکی از دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر که در 33 هزارگزی جنوب باختری هریس و 6 هزارگزی شوسه اهر به تبریز واقع است. جلگه ، معتدل. سکنه آن 6 تن. آب آن از تلخه رود و چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
صمدآباد. [ ص َ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند که 92 هزارگزی جنوب خاوری خوسف واقع است. جلگه و گرمسیر. سکنه آن 31 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت ومالداری است. راه مالرو دارد. تابستان از سر چاه میتوان اتومبیل برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).