( شادخة ) شادخة. [ دِ خ َ ] ( ع اِ، ص ) تأنیث شادخ. ( اقرب الموارد ). سپیدی فراخ روی. ( منتهی الارب ). سپیدی که بر روی آشکار گردد از پیشانی تا بینی. ( اقرب الموارد ). || راجز درباره مردی که پدر خود را کشته بود گفته است : «قد رکب الشادخة المحجلة» یعنی مرتکب عمل زشت و ناپسند آشکاری شد. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
(خَ ) [ ع . شادخة ] (ص . ) سفیدی پیشانی اسب ، که تا بینی آن رسیده با شد.
فرهنگ عمید
۱. لکۀ سفید در چهره، برص. ۲. لکۀ ننگ.
ویکی واژه
شادخة سفیدی پیشانی اسب، که تا بینی آن رسیده با شد.