سپیدکاسه

لغت نامه دهخدا

سپیدکاسه. [ س َ / س ِ س َ / س ِ ] ( ص مرکب ) جوانمرد. مقابل سیه کاسه. ( آنندراج ) :
دهر سپیددست سیه کاسه ای است صعب
منگر به خوش زبانی این ترش میزبان.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 309 ).

فرهنگ عمید

= سفیدکاسه

فرهنگ فارسی

جوانمرد مقابل سیه کاسه پوست تنک روی میوه را کندن روشن کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس