ساهور

لغت نامه دهخدا

ساهور. ( ع اِ ) بیداری. || بسیاری. ( ازاقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ماه تاب. ( منتهی الارب ). || هاله ماه. || غلاف ماه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ماه. ( اقرب الموارد ). || نه روز باقی ازماه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || سایه زمین بر روی زمین. ( منتهی الارب ). سایه زمین. ( اقرب الموارد ). || روی زمین. ( منتهی الارب ):کسوف ؛ دخول قمر در ساهور. ( از اقرب الموارد ). || خروج قمر از ساهور؛ آشکار شدن ماه آن. ( از اقرب الموارد ). || بن چشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ساهور العین ؛ بن چشمه و منبع آب آن. ( اقرب الموارد ).
ساهور. ( اِخ ) کوهی است در مغرب که معدن سنگی است بهمین نام ، و آن سنگی که جمیع سنگهای سخت را قطع کند. و بجای ها میم هم بنظر آمده است. اﷲ اعلم. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. ماهتاب، ماه.
۲. هالۀ ماه.

فرهنگ فارسی

کوهی است در مغرب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال چوب فال چوب فال سنجش فال سنجش فال امروز فال امروز