زهرباد

لغت نامه دهخدا

زهرباد. [ زَ ]( اِ مرکب ) بمعنی بادزهر است و آن مرضی باشد که به عربی خناق گویندش. ( برهان ). خناق. ( ناظم الاطباء ). بادزهره. دیفتری. ( فرهنگ فارسی معین ). || سَموم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به سموم شود.

فرهنگ معین

(زَ ) (اِمر. ) دیفتری .

فرهنگ عمید

بیماری خناق، دیفتری.

ویکی واژه

دیفت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال مکعب فال مکعب فال تماس فال تماس