راقود

لغت نامه دهخدا

راقود. ( ع اِ ) خم بزرگ یا درازتک. ج ، رواقید. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از منتخب اللغات ) ( کنز اللغات ) ( از المنجد ). معرب است. ( از اقرب الموارد ) ( المعرب جوالیقی ). ظرف مستطیل یا درازتک که رسم بوده داخلش قیراندود باشد. ج ، رواقید. ( از متن اللغة ). || خم قاراندودشکم. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خم بقیرکرده. ( مهذب الاسماء ). || خم به معنی عام. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || نوعی از پیمانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ماهی کوچک که در دریا باشد. ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ). نوعی از ماهی کوچک. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

خُم بزرگ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال انگلیسی فال انگلیسی فال ارمنی فال ارمنی فال عشقی فال عشقی