( دژآهنگ ) دژآهنگ. [ دُ هََ ] ( ص مرکب ) ( از : دژ، به معنی بد + آهنگ ، به معنی قصد ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). دژآهنج. بدخوی و بدکردار. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). بدخوی و تندخلق. بدخو و تند. بدخوی و بدجوی. ( لغت فرس اسدی ). || خشمناک و سهمگین. ( برهان ). خشمگین و غضبناک : لاحول همی گفتم و آن دیو دژآهنگ دم آخته چون پرچم شاهان به صف جنگ.( منسوب به منوچهری ). || بدقصد. بدنیت. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || ( اِ مرکب ) تیر تخش. ( برهان ). || در پهلوی در وصف تیر و زوبین بکار رود. ( لغت فرس اسدی ). زوبین. ( برهان ). سنان کوچک.( ناظم الاطباء ) : به یک خدنگ دژآهنگ جنگ داری تنگ تو بر پلنگ شخ و بر نهنگ دریابار.عنصری.
فرهنگ معین
( دژآهنگ ) ( ~. هَ ) (ص مر. ) نک دژآگاه .
فرهنگ عمید
( دژآهنگ ) ۱. بدآهنگ، بداندیش، بدنیت، بدخواه. ۲. بدکردار. ۳. بدخو، تندخو: ز بس کینه جوی و دژآهنگ بود / فراخای گیتی براو تنگ بود (عنصری: ۳۵۴ ). ۱. آهنگ کننده به سوی دژ. ۲. تیر یا زوبینی که به سوی قلعه و حصار پرتاب کنند.