دارخور

لغت نامه دهخدا

دارخور. [ خُرْ ]( اِخ ) دهی از دهستان قوره تو بخش مرکزی شهرستان قصرشیرین در 15هزارگزی شمال خاوری قصرشیرین. و کنار رودخانه قوره تو و مرز ایران. تپه ماهور. گرمسیر و دارای 50 تن سکنه است. آب آن از رودخانه قوره تو. محصولات آنجا غلات ، دیم. لبنیات. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ عمید

=دارخال

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - درختی که آنرا پیوند نکرده باشند . ۲ - شاخه نو نشانده .
دهی از دهستان قوره تو بخش مرکزی شهرستان قصر شیرین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ابجد فال ابجد فال ورق فال ورق