خنبیدن

لغت نامه دهخدا

خنبیدن. [ خَم ْ دَ ] ( مص ) دست برهم زدن به اصول. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). || برجستن. ( برهان قاطع ). جستن و برجستن و رقصیدن. رقص کردن. || ضرب گرفتن. تنبک زدن. ( ناظم الاطباء ).
خنبیدن. [ خَم ْ دَ ] ( مص ) مشهور و نامدار شدن. || کج شدن. خم شدن. مایل گشتن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

کج شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال ای چینگ فال ای چینگ فال زندگی فال زندگی فال احساس فال احساس