جمه

لغت نامه دهخدا

( جمة ) جمة. [ ج َم ْ م َ ] ( ع ص ، اِ ) چاه بسیارآب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مجتمع آب چاه. ( اقرب الموارد ). || جماعتی انبوه از مردمان که دیت خواهند. ( منتهی الارب ): جاؤوا فی جمة عظیمة؛ یعنی در جماعت بسیار که دیت خواهند. ( اقرب الموارد ).
- جمةالسفینة ؛ جایی از کشتی که آب تراویده درزها در آن جمع شود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- جمةالظهیره ؛ معظم گرمگاه. ( منتهی الارب ).
- جمةالماء ؛ جای ژرف از آب. ( منتهی الارب ).
رجوع به جَم شود.
جمة. [ ج ُم ْ م َ ] ( ع اِ ) تمامی موی سر و انبوهی آن. ( منتهی الارب ). مجتمع موی سر و آن بیشتر از وفرة است ، گویند: حلق جمته. ج ، جُمَم. ( اقرب الموارد ). || موی فرود بناگوش. ( منتهی الارب ).
- جمةالظهیرة ؛ معظم گرمگاه. ( از اقرب الموارد ).
- جمةالماء ؛ معظم آب. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.

فرهنگ عمید

جماعت انبوه از مردمان.

فرهنگ فارسی

تمامی موی سر و انبوهی آن مجتمع موی سر و آن بیشتر از وفره است گویند : حلق جمته یا موی فرود بنا گوش .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم