ثبط

لغت نامه دهخدا

ثبط. [ ث َ / ث َ ب َ ] ( ع مص ) ثبط از امر؛ بازداشتن از کار و بر تأخیر و درنگ داشتن کسی را. || آماسیدن ، چنانکه لب. || سست و گران بار شدن. || ثبط بر امری ؛ واقف کردن بر کاری.
ثبط. [ ث َ ب ِ ] ( ع ص ، اِ ) احمق در کار خود. || مرد ضعیف. || مرد گرانبار. || اسب گران و سست. ج ، اثباط، ثِباط.

فرهنگ فارسی

احمق در کار خود مرد ضعیف

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَّبْتِ: شنبه (کلمه سبت در اصل به معنای قطع است ، و از همین جهت به قطع سیر ، میگویند سبت السیر ، و نیز سبت الشعر ، تراشیدن مو است ، و سبت الانف ، بریدن بینی از ته است بعضی گفتهاند : خدای تعالی روز شنبه را بدین جهت سبت خوانده که خداوند خلقت آسمانها و زمین را د...
معنی ثَبِّتْ: استوارکن - پایدار ساز
تکرار در قرآن: ۱(بار)
حبس. بازداشتن. لیکن خدا خروج آنها را مکروه داشت پس از آن، بازشان داشت. آن فقط یکبار در قرآن آمده ثلاثی و تفعیل آن یک بار در قرآن آمده ثلاثی و تفعیل آن هر دو متعدی است (اقرب).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال امروز فال امروز فال پی ام سی فال پی ام سی فال عشق فال عشق