تمضمض

لغت نامه دهخدا

تمضمض. [ ت َ م َ م ُ ] ( ع مص ) آب در دهان جنبانیدن جهت وضو. یقال : تمضض للوضوء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || درآمدن آب در دهان بوقت وضو. ( منتهی الارب ). || درآمدن خواب در چشم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بجنبش درآمدن خواب در چشم.( ناظم الاطباء ). و گویند: ما تمضمضت ؛ ای ما نمت. ( ازاقرب الموارد ). || بانگ کردن سگ در پی کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ مَ مُ ) [ ع . ] (مص ل . ) مضمضمه کردن ، آب در دهان گردانیدن .

فرهنگ فارسی

مضمضه کردن، آب دردهان گرداندن
۱ - ( مصدر ) مضمضه کردن آب در دهن گرداندن . ۲ - ( اسم )مضمضه .

ویکی واژه

مضمضمه کردن، آب در دهان گردانیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال قهوه فال قهوه فال ماهجونگ فال ماهجونگ