تفساندن

لغت نامه دهخدا

تفساندن. [ ت َ دَ ] ( مص ) خیلی گرم کردن. لفظ مذکور متعدی تفسیدن است. ( فرهنگ نظام ). گرم کردن. سوزاندن :
ز آب دیده گریان چو تیغم آب دهند
کز آتش دل سوزان مرا بتفسانند.مسعودسعد.چو تیغ نیک بتفساندم ز آتش دل
در آب دیده کند غرق تا به فرق مرا.مسعودسعد.هرگاه ستارگان با شعاع آفتاب پیوسته گردد و فروتابد عنصر آتش گسترده تر شودو لختی از حیز هوا یعنی جای هوا بگیرد و هوا را و زمین را بتفساند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).... تفسانند او را و بسوزانند در آتش. ( تفسیر الفتوح ج 5 ص 605 ). رجوع به تفس و تفسیدن و تفسیده و تب و تاب و تف و تفسانیدن شود.

فرهنگ عمید

داغ کردن، بسیار گرم کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال ابجد فال ابجد