انتکاث

لغت نامه دهخدا

انتکاث. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) برگشتن از حاجت خود بسوی دیگر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). برگشتن از حاجت خود. ( ازناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). انصراف از حاجتی بسوی حاجت دیگر، و عبارت اساس چنین است : و طلب فلان حاجةً ثم انتکث َ لاخری اذا انصرف عنها لحاجة اخری. ( ازاقرب الموارد ). || گسسته شدن رسن و پیمان. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). گسسته شدن ریسمان و پیمان. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). گسسته شدن ریسمان و جز آن. ( از اقرب الموارد ). در لغت شکسته شدن عهد است. || در اصطلاح نجوم قدیم ، چون کوکبی سریعالسیر خواهد که به کوکبی بطی متصل شود و چون نزدیک شود تغییر در جهت حرکت دهد یعنی مثلاً اگر مستقیم است راجع و اگر راجع است مستقیم گردد و اتصال صورت نبندد. این واقعه را انتکاث گویند. ( یادداشت مؤلف ). و اما انتکاث تفسیرش شکافتن است و معنیش آن است که سفلی آهنگ پیوند علوی کند و پیش از آنکه تمام شود این سفلی راجع شود و بازگردد و آن پیوند شکافته آید. ( التفهیم ابوریحان بیرونی ص 494 ). در اصطلاح منجمان نوعی است از انواع اتصالات ، گفته اند که چون کوکب متوجه بنظر یا تناظر یا محاسده به یکی از عقدتین بودپیش از تمام اتصال یک کوکب راجع یا مستقیم یا بطی یا سریع شود و آن نظر یا تناظر یا محاسده باطل شود یعنی کوکب بحد اتمام نظر یا تناظر یا محاسده نرسد آن بطلان را انتکاث گویند و با نیرین انتکاث نیفتد. ( از توضیح التقویم از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1375 ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - برگشتن از حاجت خود به سوی دیگر. ۲ - شکافتن . ۳ - شکستن عهد، پاره شدن ریسمان .

فرهنگ عمید

۱. گسسته شدن.
۲. برگشتن از حاجت خود به سوی دیگر.

ویکی واژه

برگشتن از حاجت خود به سوی دیگر.
شکافتن.
شکستن عهد، پاره شدن ریسمان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم