لغت نامه دهخدا ( آمادن ) آمادن. [ دَ ] ( مص ) ساختن. بساختن. بسیجیدن. بسغدن. سغدن. آسغدن. برساختن. مهیا کردن. مهیا شدن. تهیه. آماده کردن. آماده شدن. آراستن. معدات فراهم کردن. مستعد کردن. ساز کردن. راست کردن. تیارکردن. || پر و مملو گردانیدن. ( برهان ).
فرهنگ عمید ( آمادن ) ۱. آماده ساختن، آماده کردن، مهیا کردن، فراهم کردن، ساختن، بسیجیدن.۲. آراستن.۳. (مصدر لازم ) آماده شدن، مهیا شدن.
فرهنگ فارسی ( آمادن ) ۱ - ( مصدر ) ساختن بسیجیدن آماده کردن . ۲ - پر کردن مملو گردانیدن . ۳ - ( مصدر ) مهیا شدن آماده شدن .