اصفور

لغت نامه دهخدا

اصفور. [ اُ ] ( ع اِ ) عصفور. گنجشک. اب انستاس ماری کرملی ذیل عصفور آرد: این کلمه نام هرپرنده خردجثه ایست که بسیار صفیر زند... و در این که اشتقاق آن از صفیر است نیازی بدلیل نیست. کلمه صفیر را بر وزن فعلول تصغیر کردند و گفتند: اصفور یعنی عصفور. ( از نشوءاللغة ص 122 ). و رجوع به عصفور شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم