ابوسیاره

لغت نامه دهخدا

ابوسیاره. [ اَ س َی ْ یا رَ ] ( اِخ ) عمیلةبن خالد عدوانی. او را خرکی سیاه بود که چهل سال بر آن مردمان را از مزدلفه به منی بردی و در تندرستی و قوت بمثل گویند: اصح من عَیر ابی سیّاره.
ابوسیاره. [ اَ س َی ْ یا رَ ] ( اِخ ) متعی قیسی شامی. صحابی است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اَبوسَیّاره، عُمَلیة بن اَعزل بن خالد عَدوانی، یکی از شخصیت های اواخر عصر جاهلیت که سال ها سرپرستی حجاج را برعهده داشت.
سرپرستی حرکت حجاج از مزدلفه به منی در مناسک حج ، یکی از مناصب دوره جاهلیت بود که به شکل موروثی در خاندان عدوان (از شعبه های قیس عیلان) دست به دست می شد و آخرین ایشان که ۴۰ سال این منصب را برعهده داشت، عملیة بن اعزل بود. و گویا به مناسبت وظیفه اش به ابوسیّاره مکنّی شده بود.
روش کار در مراسم حج
آگاهی ما از کار وی در این مراسم اندک است و در منابع درباره وظیفة او تعبیراتی گوناگون به صورت «دفع»، «افاضله» و «اجازه» دیده می شود.ابوسیاره ابتدا خطبه ای کوتاه می خواند، سپس به کوه «ثَبیر» در مزدلفه می نگریست و آنگاه که خورشید از فراز کوه پرتو می افکند، با نداتی «اَشرِق ثَبیرُ کَیما نُغیر» یعنی: ای ( خورشید پس کوه ) ثبیر طلوع کن تا ما (به سوی منی) بشتابیم، فرمان حرکت می داد و با مرکوب خود پیشاپیش مردم می رفت.
درک اسلام
در منابع تصریح شده که ابوسیاره اسلام را درک کرده است، ولی از عاقبت کار او اطلاعای در دست نیست.
تواضع و فروتنی
...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم