ابخسب

لغت نامه دهخدا

( آبخسب ) آبخسب. [ خ ُ ] ( نف مرکب ) ستوری که چون آب بیند در آن بخسبد و این از عیوب اسب و جز آن است.

فرهنگ معین

( آبخسب ) (خُ ) (اِفا. اِمر. ) چارپایی که چون آب ببیند در آن بخسبد و این از عیوب چارپایان است .

فرهنگ عمید

( آب خسب ) چهارپایی که هرگاه در راه خود به رودخانه یا جای تنگ آب برسد میان آب بخسبد.

فرهنگ فارسی

( آبخسب ) ( اسم ) چارپایی که چون آب بیند در آن بخسبد و این از عیوب چارپایانست .
ستوریکه در آب بخسبد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم