کناسی

لغت نامه دهخدا

کناسی. [ ک َن ْ نا ] ( حامص ) شغل کَنّاس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). شغل و عمل کناس. ( ناظم الاطباء ) :
اگر کنی ز برای یهود کنّاسی
وگر کنی ز برای مجوس گل کاری
درین دو کار کریه اینقدر کراهت نیست
وزین دو شغل خبیث آن مثابه دشواری
که در سلام فرومایگان صدرنشین
به روی سینه نهی دست و سر فرود آری.امیدی تهرانی ( از آتشکده آذر، ص 217 ).
کناسی. [ ک ُ ] ( ص نسبی ) نسبت است به کناسة و گمان می کنم که محله ای باشد در کوفه که محل خرید و فروش چارپایان است. ( از الانساب سمعانی ). و رجوع به کناسة شود.

فرهنگ فارسی

شغل و عمل کناس
نسبت است به کناسه و گمان می کنم که محله باشد در کوفه که محل خرید و فروش چارپایان است .

دانشنامه آزاد فارسی

کَنّاسی
از مشاغل سنتی، عملِ تخلیۀ چاهِ مستراح ها و در صورتِ نیاز تعمیرِ نشیمن گاه های خراب و بازچیدنِ طوقه های ریختۀ چاه. کنّاسان جز تعمیر و تخلیۀ چاهِ مستراح ها، اشیای قیمتیِ سهواً افتاده در چاه را نیز در ازای دریافتِ مبلغی برای صاحبانِ آن ها می یافتند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال آرزو فال آرزو فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نخود فال نخود